دهم آبان - 1 November

   همیشه موقع تولّدم یه جورِ خاصی دپ می‌شم. نمی‌‌دونم چرا، هر سال بهش فکر می‌کنم. به گزینه‌های زیادی فکر کردم. مثلا اینکه شاید از این یک سال کم شدن عمرم ناراحتم. یا مثلا چه می‌دونم چرا بهم توجّه کافی نمی‌شه موقع تولّدم. یا شاید چون اون کسی که می‌خوام بهم تبریک نمی‌گه. اما هیچ کدوم دلیلی که باید نبودن. ینی دیدم واقعا من خیلی اینا برام مهم نبوده در این حد که انقدر دپرس بشم. این آخرا دیگه به این حال بدم بی توجهی می‌کنم بیشتر. تازه سعی می‌کنم یه لایه‌ی خوشحالیم روش بکشم و تا جایی که امکان داره خوشحال باشم. 
   به هر حال فردا شش صبح من به دنیا اومدم. همیشه از این که تو پاییز به دنیا اومدم خوشحال بودم. علاقم به پاییز البته مربوط به یه خاطره تو سال دوم ابتداییه ولی خوب بعدها از این که تو فصل مورد علاقه‌م به دنیا اومدم خوشحال بودم.
امسال هم یه هدیه هم به خودم دادم :) 
   یه شعر کوچولو. البته مخاطب شعر کس دیگه‌ایه ولی من خود شعر و به خودم هدیه می‌کنم. تولدم مبارک! 

   


دست‌هایت
 هدیه‌هایی بهشتی‌اند
 برای سالگرد روحی که 
از بهشت به زمین آمده