بحث دربارهی مرز شوخی چیز جدیدی نیست. هر چند وقت یه بار یه کمدین و یا یه کاریکاتوریستی پیدا میشه که کارش به مذاق عدهی زیادی خوش نمیاد و شروع میکنن به واکنش دادن. مرز این واکنشها متاسفانه تا
عملیات تروریستی هم پیش رفته. من میخوام با ذکر دو مثال این واکنشها رو بررسی کنم. طی این مثالها برای خودم مفروضاتی رو در نظر گرفتم:
یک اینکه هر آدمی برای خودش نسبت به یه سری مسائل مرز داره و گذشتن از اون مرزها رو توهین تلقی میکنه. تلقی توهینآمیز از یه موضوعی میتونه دلایل مختلی داشته باشه. برای کسی اینکه خدا خوشش نمیاد دلیل این تلقیه، برای کسی آسیب اجتماعی موضوعی مثل نژادپرستی دلیل توهینآمیز بودن شوخیهای نژادپرستانهست. یکی هم تلقی توهین از یه شوخی داره چون خودش و باباش حس بدی از شوخی بهشون دست داده. برای این متن دلیل این تلقی مهم نیست. فرض این متن اینه که اکثریت غالب آدمها چنین مرزهایی در ذهنشون دارن.
فرض دوم اینه که طنزپرداز (کمدین، کاریکاتوریست، فیلمساز، نویسنده و ...) کاملا به این موضع آگاهه. طنزپرداز همچنین یه آگاهی مهم دیگه داره. به دستههای مختلف آدمها با مرزبندیهای مختلف آگاهه (این از ابزار مهم طنازیشه) و خوب میدونه که تو هر محتوایی چه نظرات و سوگیریهایی وجود داره و آدمها با مرزبندیهای مختلف چه نظراتی راجع به اون موضوع دارن.
طنزپرداز معمولا شخصیت باهوشیه. شوخیش رو کاملا با درنظر گرفتن محتوای حول سوژه طراحی میکنه تا بیشترین توجه و احتمالا خنده رو از مخاطبش بگیره. از دیگر ملزمات گرفتن این توجه و خنده آگاهی به حساسیتهاییه که در مخاطبین وجود داره. با آگاهی به این حساسیتها و در زمانی که محتوایی مرتبط به این حساسیتها بین مخاطبین شکل گرفته، طنزپرداز نظر خودش رو با بدون هیچ سانسوری و با اشاره به بخشهای خندهدار موضوع بیان میکنه. پس به نظر من اون کاملا به واکنشهای احتمالی به شوخیش آگاهه و اصلا این آگاهی بخشی از ساختمان شوخیشه.
حالا بیاید مثال اول رو بررسی کنیم. آدمای مذهبی برای شوخیهاشون مرزهایی دارن. مثل این که به اسطورههاشون توهین نشه. یا در مواردی حتی باهاشون شوخی هم نشه. حالا طنزپردازی که با قصههای مذهبی شوخی میکنه کاملا آگاهه که آدمای مذهبی از این شوخی خوششون نمیاد و کاملا آگاهانه شوخیای میکنه که باعث رنجش میلیونها آدم میشه. برای طنزپرداز این که به پیامبر میلیونها آدم نسبت زنبارگی بده مرز نیست و به راحتی ازش عبور میکنه. واکنش اون میلیونها آدم رو از قبل میدونه و براش یا اهمیتی نداره یا اتفاقا خیلی خوشحاله از این واکنش (البته اگه قرار نباشه بکشنش). اون شوخیش رو برای مخاطبی رو کرده که از قضا مثل خودش دل خوشی از مذهب نداره و خیلی هم حال میکنه که یه نفر با چیزی که رنجش میده یا داده شوخی کنه و به سبک کردن این رنج در ذهنش کمک کنه (و در کنارش کلی هم بخنده، چی از این بهتر؟)
حالا انتظار از آدمای مذهبی توی این مثال چیه؟ به نظرم طبیعیه اونا با معیارهای خودشون به این آدم انتقاد کنن. کارش رو زشت بدونن، حس کنن بهشون توهین شده، علیهش بیانیه بدن یا تظاهرات مسالمتآمیز کنن و غیره. مرز واکنش این آدما جاییه که آسیب جسمی به کسی نرسونن و حملات گفتاریشونم خارج از محتوای این شوخی نباشه (مثلا در جواب یه شوخی مذهبی به زندگی شخصی طرف گیر نزدن یا مثلا به خانوادهش توهین نکنن. میدونم که انتظارم خیلی رویاییه و در عمل واکنشها بسیار خشنن. ولی از نظر من این حد از واکنش قابل قبوله هم هست).
حالا انتظار از طنزپرداز تو این مثال چیه؟ هیچی. اون شوخیش رو کرده و میدونسته که چنین واکنشیهایی میگیره و براش مهم نبوده. براش اصلا مهم نیست که آدم مذهبیا فکر میکنن آدم شیطانصفتیه و خدا حتما میبرش جهنم. اصلا نیازی نداره واکنش به این اعتراضا نشون بوده. بهش میگن تو به عقاید میلیونها آدم توهین کردی، و اون میگه که آره، چون به نظرم اعتقادشون مسخرهست. نقطه.
حالا بیاید یه مثال دیگه رو بررسی کنیم. این دفعه جای آدمای مذهبی آدمایی رو در نظر میگیریم که مرزشون نژادپرستیه. حالا طنزپرداز ما شوخیای که کرده درش با رنگ پوست یا هر سوژهی نژادیای شوخی شده. اینجا دوباره شاهد اعتراض یه سری آدم هستیم. آدمایی که معتقدن شوخی مرزهاشون رو رد کرده. اینجا جاییه که میتونیم یه انتقاد رایج به این آدما رو بررسی کنیم. انتقادی که به این آدما میشه اینه که «چطور موقعی که شوخی مرزهای بقیه رو رد میکنه شما شادید و میخندید ولی وقتی مرزای خودتون رد میشه شاکی میشید؟» به بهشون گفته میشه «تا موقعی که با بقیه شوخی میشه خوشحالید ولی نوبت به شوخی با خودتون که میرسه شاکی میشید». به نظر من این انتقاد کاملا بیجاست. اولا که همون طور که گفتم هیچ آدمی خالی از مرز نیست. و هر آدمی در چارچوب مرزهاش ناراحت میشه. میشه مسايل مذهبی برای کسی مهم نباشه (و براش مهم نباشه که مسائل مذهبی برای میلیونها نفر مهمه) ولی نژادپرستی براش مساله باشه (حتی اگه عدهی زیادی از آدما نژادپرستی براشون عادی باشه). از طرفی شوخی لزوما دربارهی این آدما نبوده که متهمشون کنیم که دارن موضوع رو شخصی میکنن. یه مرد سفیدپوست بلندقد هم ممکنه (و به نظر من انتظار میره) که از شوخی نژادپرستانه ناراحت بشه و بهش اعتراض کنه.
حالا واکش طنزپرداز چی میتونه باشه؟ طنزپرداز میتونه مثل مثال قبل عمل کنه. میتونه بگه نژاپرستی هم برای من مرز نیست. همون طور که نفرینهای مذهبیا برام مهم نبودن، این که شما بهم برچسب نژادپرست بزنید هم برام مهم نیست. من طنزپردازم و کارم همینه. طبیعتا نمیتونه هم معترض باشه که چرا یه سری آدم مخالف با نژادپرستی بهش انتقاد میکنن. نژادپرست خطابش میکنن و غیره. این رو میگم که چون فرضم اینه که طنزپرداز قبل شوخی به این موضوع آگاه بوده. میدونسته همچین آدمایی تو جامعه وجود دارن و همچین واکنشهایی بهش میدن.
یه حالت دیگه هم میتونه اتفاق بیفته که از حالت قبلی خیلی پیچیدهتره. اون اینه که طنزپرداز اعتقاد داره شوخیش نژادپرستانه نبوده و آدمای دیگه دارن برداشت اشتباه میکنن. اینجا مکالمات پیچیدهای شکل میگیره و یه عده قانع میشن و یه عده هم نه. و البته اینجا باز هم طنزپرداز از قبل از وقوع همچین چیزی آگاه بوده و حق نداره از این شاکی باشه که چرا یه عده شوخی منو نمیفهمن (شاید تو دلیل حساسیت اونا رو نمیفهمی).
یه استدلال غلطی که اینجا توسط طنزپرداز، طرفداراش و کسانی که دلشون از شوخی خنک شده (در این مثال نژادپرستا) مطرح میشه اینه که این شوخی نژادپرستانه نیست چون شوخیه. من اینو نمیفهمم (واقعا اگه توضیحی داره بهم بگید). یک روایت، یک مفهوم یا نژادپرستانه هست، یا نیست. من میپذیرم که همزمان یه نفر بگه از نظر من فلان چیز نژادپرستانه نیست و یه نفر دیگه بگه هست. ولی نمیپذیرم یه نفر بگه فلان چیز نژادپرستانهست ولی اگه تو شوخی استفاده بشه نژادپرستانه نیست!
در نتیجه این انتقادایی که به طنزپرداز میشه، آشیه که خودش با آگاهی برای خودش پخته (و به نظر میاد گاهی اوقات این آش براش خوشمزه هم هست). میتونه به تک تک انتقادا جواب بده یا نده. میتونه توضیح بده یا نده. (به عنوان یه مثال از توضیح استادانه از شوخیای که ازش برداشت ترنسفوبیک شده پیشنهاد میکنم توضیح
Ricky Gervais دربارهی شوخیش تو مراسم گولدن گلب با
Caitlyn Jenner رو توی استنداپ
Humanity ببینید). اما حق نداره وسط این دعوا پشت دیوار کمدین بودن قایم بشه و محتوای نژاپرستیانه رو با فرم شوخی توجیه کنه.
اتفاق دیگهای که تو این جور مسائل میفته مجردسازی شوخی و سعی در جداسازی اون از محتواست. این اتفاق رو من تو خیلی موضوعات میبینم و میشه راجع بهش خیلی حرف زد. ما اینجا فقط میخوام در موضوع کاریکاتور توکا نیستانی از فرانک عمیدی بررسیش کنم. بنابر چیزی که بالاتر گفتم نیستانی کاملا به محتوایی که این کاریکاتور رو بهش اضافه کرده آگاهه. کاریکاتور راجع به یه عکس تو یه توئیت نیست. کاریکاتور راجع به چندیدن و چند توئیت و مکالماتی با موضوعات مشخصه که طی چند رو فضای توئیتر رو پر کرده بوده. نیستانی مثل همهی ما از این دعواها با خبر بوده و میدونسته که آدما چه سوگیریهایی راجع به این موضوع دارن. حالا هم حق نداره از انتقادایی که بهش میشه شاکی باشه.
دو حالت داره. یا نیستانی زنستیز نیست که باید به استدلالهایی که این کار رو زنستیز میدونن جواب درست بده (طبعتا جوابی غیر از این که «این یه کاریکاتوره فقط و شما دارید برداشت اشتباه میکنید و موضوع رو الکی بزرگ میکنید» و غیره). نیستانی مجبور نیست از بین سوگیریهای موجود حتما طرف کسی رو بگیره. اون آزاده هر سوگیریای که خودش دلش میخواد داشته باشه و نظر کسی براش مهم نباشه. اما اگر خودش توضیحی برای کاریکاتوری که به این محتوا اضافه کرده نداره پس باید قبول کنه که آدما توضیحات خودشون رو خواهند داشت و این برداشت میتونه این باشه که کاریکاتور سویهی زنستیزانه داره و خالقش زنستیزه.
اگر هم که زنستیزه، میتونه با شجاعت بیان کنه. فوقش آدمایی که با زنستیزی مشکل دارن طردش میکنن. چه اهمیتی داره؟ مهم اینه که آدم کار درست رو انجام بده.