ته کیفم پیدا کردم

امروز حالم خیلی بد است. حال بد دوست داشتنی. شاید عجیب باشد. این که حال آدم بد باشد ولی آدم حالش را دوست داشته‌باشد. شاید حالم واقعاً هم بد نیست. یا شاید آدم بدی شده‌ام که چیزهای بدی از جمله حال بد را دوست دارم. چیزی که بیشتر دوست دارم حالت بعد از دوست داشتن یک حال بد است. یعنی وقتی یک روز حس می‌کنی حالت بد است و بعد یک لحظه حس می‌کنی این حال بد را دوست داری، یعنی وضعیت موجود آبستن یک اتفّاق جالب است. یا می‌تواند باشد.
خیلی چرت گفتم. چه طور می‌توانم همچین مزخرفاتی سر هم کنم؟ باید وضعم خیلی خراب باشد. چه چیزی باعث شده به این روز بیافتم؟ مطمئنّاً دلایل زیادی دارد. هیچ چیزی بی‌دلیل نیست. مطمئنّاً اگر بگویم حال بدم بی‌دلیل است، دلایل مهلکــی پشت این وضعیت هست. اما چه به دلیل داشتن این موضوع اذعان کنم چه نکنم، فکر کنم نمی‌توان دلایل خوبی برای این مشکل پیدا کرد. نه به این دلیل که مشکلات پیدانشدنی‌اند، نه، بلکه به این دلیل که خیلی راحت پیدا می‌شوند و بسیار واضح‌اند و در عین حال معمولاً راه حلی ندارند. پس بهتر است پیدا نشوند.

پی‌نوشت یک: برو سیگارو ترک کن.
پی‌نوشت دو: می‌خوام یه بار سکس داشته‌باشم، بعد مرحله‌ی اول دوتایی یه نخ سیگار بکشیم بعد ادامه بدیم. خیلی خوب می‌تونه باشه.