امیدوارم اوضاع انجمن فنی خوب شه. حداقل بهتر از اینی که هست. حتی به قیمت این که بگن مشکل از فلانی بود و حالا که رفت اوضاع درست شده و این حرفا.
در کنار تمام خاطرات تلخی که بود، فکر میکنم چیزهای قشنگی هم توی انجمن دیدم که ارزش یادآوری دارن. مثل امیرمهدی واله که خیلیها معتقدن که آدم ماست ولی من از اینکه میدونم نیست خیلی خوشحالم. خیلی خوشحالم که آدمی که هیچ وقت حرف من و حتی محمد رهبری رو بدون دلیل قبول نمیکنه و تا برای انجام کاری دلیل منطقی نداشته باشه اون کار رو انجام نمیده و در عین حال هیچ منافع مشترکی هم با ما نداره در نظر بقیه جوری جلوه کرده که به ما میگن اون آدم شماست. کسی که سر انجمن برق با من دعوا کرد که چرا کم کاری میکنم و وقتی گفتم میخوام استعفا بدم بهم گفت که بایدم این کارو کنم. هیچ وقت یادم نمیره اون روزی رو که اومد سراغم و با کنجکاوی از کیاوش پورصدر ازم پرسید. بهم گفت که کیاوش چجور آدمیه؟ بهش گفتم چطور؟ گفت کلا میخوام اطلاعات کسب کنم. گفتم دبیر فنّیه، خیلی هم آدم فعالیه. گفت «آره اتفاقا تو علوم دیدمش با مهدوی بعد سخنرانی صحبت میکرد. راسته میگن داره میبنده بره انجمن تهران؟»(از بچههای علوم شنیدهبود) گفتم من اطلاعی ندارم. چند وقت بعد وقتی ماجراهای فنی شروع شد. یکی دو بار اومد باهام صحبت کرد. منم بهش گفتم خیلی مسائل مفیدی نیست و دونستن یا ندونستنش خیلی کمکی بهت نمیکنه و حقیقتا هم نمیکرد و اونم حقیقتا هیچ موضعی در این باره اتخاذ نکرد حتی به نفع ما که به نظر میومد دوستاش (و همتیمیهاش) باشیم.
از جمله چیزای قشنگ دیگهای که دیدم تماشای حضور محسن نظیری بود در جلسهی انتخابات شورای مرکزی فنی. وقتی که من همش داشتم خود خوری میکردم و برای اینکه آدما بهشون بر نخوره سمت چپمو نگاه میکردم خطاب به آدمایی که سمت راستم بودن میگفتم دوستان لطفا از جاتون بلند نشید (و برعکس، از راست به چپ) محسن نظیری تمام مدت باوقار و متانت خاصی نگاهش به تخته دوختهبود. وقتی بچههای متال سراشونو نزدیک میکردن که برای رای بعدی تصمیم بگیرن، محسن آروم سرشو میچرخوند، یه نگاهی میکرد و باز روشو برمیگردوند. اوجش صحنهای بود که بعد از دور سوم وقتی بچههای متال تصمیم به آبستراکسیون گرفتن و در حال ترک جلسه بودن، محسن نظیری باز آرام و متین بی هیچ تغییری در چهرهش سر جاش نشسته بود و جلو رو نگاه میکرد.
نکتهی مثبت دیگه، محمدرضا اصلانی دبیر انجمن معدن-صنایع-نقشهبرداری بود که علیرقم مواضع تندی که چندی پیش داشت امروز بسیار با طمئنینه بود. هرازچندگاهی میومد و سوالاتی از ما میپرسید و مشخص بود که هدفش اینه که از ماجرا خبر داشتهباشه تا بتونه درست تصمیم بگیره و در آخر بعد از آبستراکسیون به من گفت اگه از اول میدونسته که قراره اینجوری بشه هیچ وقت طرف انجمن نمیومده.
همچنین امروز فکر میکنم بعد از این مدت حضور در انجمن برای اولین بار حس کردم یه چیزی یاد گرفتم و اون تحمل در برابر فشار دیگران. امروز در حالی که شخصا به این نتیجه رسیدهبودم که در جلسهی شورای مرکزی حضور پیدا نکنم، علیرقم فشار بسیار زیاد بچهها روی تصمیمی ایستادم که میخواستم. حتی بهم تهمت زده شد که چون محمد رهبری ازم خواسته دارم این کار رو میکنم در حالی که من بارها در مسائل کم هزینهتر حاضر به گوش دادن به حرف محمد و دادن اون هزینهها نشدهبودم و محمد رهبری هم از من انتظار چنین کاری رو نداشت. هرچند شاید نتونم شورای عمومی رو قانع کنم که چرا این کار رو کردم ولی میدونم که در برابر وجدان خودم پاسخگو هستم و میدونم که در این مقطع تصمیم درست رو گرفتم. کما اینکه از قبل میدونستم که (دوستان گفته بودند) که این موضوع قراره در شورای عمومی به رای گذاشته بشه و مشخص بود شورای عمومی به این موضوع رای میده ولی من ترجیح میدادم مسئولیت این مساله به دوش شخص من نباشه که ترجیح میدم دلایلش رو فقط به خود کیاوش پورصدر بگم.