خودخواهی

خودخواهی به دو چیز مربوط می‌شه. یکیش اون خواستنه، این که چقدر زیاد بخوای. بیشترین خواستنی که برای خود ممکنه. بخش دیگه‌ش مربوط به خود خوده، اینکه خودت چقدر بزرگ باشه. این که چقدر فراگیر باشه، این که خودت چقدر سطح بالا باشه یا چیزایی شبیه این.
حالا گذشته از این دری‌وریا که گفتم می‌خوام از یه خودخواهی ویژه بگم. خودخواهی‌ای که وقتی باهاشی سراغت میای. وقتی که دست تو دستش داری تو شهر راه می‌ری دوست داری تمام خیابونای شهر مال شما باشه. دوست داری همه‌ی ماشینا اون جایی برن که شما می‌خواین، همه‌ی سینماها اون فیلمایی رو پخش کنن که شما دوست دارید، همه‌ی کافه‌ها موکا و کیک شوکولاتی داشته‌باشن، همه‌ی متروها خلوت باشن، همه‌ی پارکا خلوت باشن ... وقتی با همید انقدر خود بزرگی درست شده که هرچی می‌خواد بازم خودخواهیش تمومی نداره، انقدر خوشحاله که یادش می‌ره چقدر خواسته و همش فکر می‌کنه در برابر خوشحالیه اون همه چیز کمه ...